...
رهام کوچولوی من یکی دو هفته ای هست که کلاسهای من شروع شده و مجبورم تورو یه روزایی تنها بذارم.این هفته دو روز پیش مامانی بودی و من رفتم کلاس.مثل اینکه پسر خوبی بودی و اذیت نکردی...
دیروز هم برای اولین بار سه ساعت با بابا تنها بودی و من دو سه بار زنگ زدم و حالتو پرسیدم... اولین باری بود که صدای قشنگتو از پشت تلفن میشنیدم و واسم خیلی جالب بود... این دفعه هم خدارو شکر اذیت نکردی فقط وقتی من اومدم کلی باهام حرف زدی که نمیدونم شکایت بود یا تعریف!!(البته قیافت که خیلی خوشحال بود و فکر کنم بهت خوش گذشته بود و کلی بغل بابا منزلگردی کرده بودی!!!) تو یه مقاله خوندم پدرها وقتی با نی نی هاشون تنها هستن بازیهای جالب و خلاقانه ای باهاشون میکنن که وقتای دیگه اونارو انجام نمیدن!! فکر کنم تو هم از این بازی ها خوشت اومده بود...(البته خدا به خیر کنه این بازیهای خلاقانه ی پدرانه رو!!)
خلاصه امیدوارم بقیه ی ترم رو هم همکاری کنی تا درسام زود تموم شه عزیزم.
اینم یه عکس از این روزای رهام...
قربون اون چشمات برم من